سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری«حوزه» به مناسبت عید غدیر خم در گفتگو با حجت الاسلام و المسلمین سید محمد طباطبایی یزدی به بررسی احادیث کتمان شده درفضیلت امیر المومنین (ع) و بویژه حدیث غدیر که نمونه ای از مظلومیت این امام همام است پرداخته است.
منع حدیث؛ سیاستی در جهت اخفاء شخصیت امیر المومنین(ع)
امیر المومنین علی علیه السلام در بین سالهای 36 تا 40 هجری قمری که بر مسند خلافت ظاهری قرار می گیرند در فضایی؛ زعامت امور مسلمین را بعهده می گیرند که سالیانی از اجرایی شدن سنت نامیمون منع کتابت حدیث در جامعه مسلمین گذشته است و هدف از این سیاست اخفاء شخصیت والای امیر المؤمنین از جامعه مسلمین بود تا در فضای این سیاست مزورانه مطالب راستین بازگو نشود و حضرت به حقشان نرسند این مظلومیت حتی در دوران خلافت ظاهری حضرت نیز ادامه داشت.
احادیث مناشده نمونه ای از مظلومیت امیرالمومنین(ع)
در مجامع روایی در بین احادیث مواردی وجود دارد که آن احادیث را با نام "احادیث مناشده" می شناسیم؛"مناشده" در لغت به معنای قسم دادن شخص به چیزی است که قصد دارد آن را کتمان کند یا آن را کتمان کرده است ولی ما از او میخواهیم که آن مطلب را اظهار کند و او را به خدا قسم میدهیم که مثلا آیا تو آنجا نبودی که پیامبر اینچنین فرمود.
علامه امینی نیز در جلد اول الغدیر بابی بنام مناشده باز کرده اند چرا که مناشده حضرت چند مرتبه تکرار شده است یکی از این موارد در شورای شش نفره برای تعیین خلیفه بود ؛ از جمله آنها مناشده حضرت در مسجد کوفه بود که حدیث آن بسیار معروف است و به طرق متعدد نقل شده است. چند نفر از اصحاب پیامبر در مسجد کوفه حاضر بودند و حضرت آنها را به خدا قسم داد و فرمود: آیا شما حاضر نبودید که پیامبر دست من را بلند کرد و فرمود: « من کنت مولاه فهذا علی مولاه» عده ای از اصحاب پیامبر(ص) برخاستند و شهادت دادند در برخی احادیث نقل شده است «فقام اثنی عشر رجل فشهدوا» و در برخی اسناد ذکر شده «فقام ستة عشر رجل فشهدوا» احمد بن حنبل تعداد شاهدان آن روز را سی نفر ذکر کرده است، و اسامی آنها را علامه امینی در الغدیر لیست کرده و بیست و چهار نفر را اسم برده است .
کتمان حدیث غدیر توسط انس بن مالک و زید بن ارقم
نکته جالب اینجاست که دو نفر این مناشده حضرت را کتمان میکنند و اقرار نمی کنند یکی جناب زید بن ارقم و دیگری انس بن مالک است، حضرت به انس بن مالک میفرمایند مگر تو آنجا نبودی؟ انس بن مالک پیری و فراموشی را بهانه میکند، توجه به اين نكته ضرورى است كه انس در اين جريان حداكثر 45 سال داشته است؛ زيرا براساس آن چه نقل شده، انس در سن هشت سالگى به خانه رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله آمد و خادم ايشان شد. پيامبر ده سال در مدينه حيات داشتند.
پس سنّ انس هنگام رحلت رسول خدا هجده سال بوده است.اميرالمؤمنين عليه السلام بعد از 25 سال امور را به دست گرفتند، پس در خلافت ظاهرى اميرالمؤمنين انس 43 ساله بوده است. بنابراين روشن است كه ادّعاى پيرى به عنوان عذرى براى عدم شهادت به حديث غدير، دروغى مضحك بوده، و به همين جهت اميرالمؤمنين عليه السلام او را نفرين كردند.
نگاهی به رساله طرق حدیث غدیر تالیف شمس الدین ذهبی
مرحوم والد، علامه محقق سید عبد العزیز طباطبایی (ره)، در ایام حیات پر بار علمی خود رساله ای از شمس الدین ذهبی که از عالمان طراز اول و متعصبین اهل سنت است یافتند که برای چند قرن مفقود بوده است و اثری حائز اهمیت است، این رساله را ذهبی راجع به طرق حدیث غدیر تألیف کرده است.
می دانیم که در فرهنگ اسلامی ما چنانچه حدیثی مهم تلقی شود محدثین رساله و کتابی پیرامون آن و طرق روایت آن تألیف می کردند بعنوان مثال در مورد طرق حدیث رد الشمس، یا حدیث طیر، یا حدیث انا مدینة العلم و این نوع احادیث رساله های مختلفی وجود دارد، ذهبی با اینکه با شیعه عناد دارد و در کتابهایی مانند سیر اعلام النبلاء و تاریخ الاسلام تا جایی که توانسته است احادیث ما را تضعیف کرده است، اما به حدیث غدیر توجه کرده و رساله ای در مورد این حدیث تألیف کرده است و این رساله با اینکه نامش در فهرست تألیفات وی ذکر می شد اما قرن ها مفقود بود، مرحوم محقق طباطبایی(ره) در بین مجموعه ای از نسخه های خطی کتابخانه دانشگاه تهران این رساله را پیدا میکنند، نام این رساله « رسالة فی طرق حدیث من کنت مولاه فعلی مولاه» می باشد.
جالب اینجاست که شمس الدین ذهبی در اولین عبارتی که کتابش را با آن شروع میکند میگوید: حدیث غدیر، حدیث من کنت مولاه فعلی مولاه «ممّا تواتر» یعنی خود او اقرار و تصریح میکند که حدیث غدیر از احادیث متواتر است «و افاد القطع بأن رسول الله قاله رواه الجمّ الغفیر و العدد الکثیر..»، اولاً اقرار به تواتر خودش مهم است، چرا که علمای حدیث معیار وملاکی را برای تواتر گفته اند که در هر طبقه باید این تعداد راوی وجود داشته باشد و با در نظر گرفتن این ملاک تعداد احادیث متواتر ما انگشت شمارند مثلاً احادیثی همچون «انما الاعمال بالنیات» و یا این سخن پیامبراکرم(ص) که فرمود:«هر که بر من دروغ بندد جایگاه او در آتش است» از احادیث متواتر است اما اگر در این موارد ملاحظه کنید میبینید که یکی از آنها حدود چهل راوی دارد دیگری مثلا چهارده راوی دارد اما حدیث غدیر یکصد وده راوی از صحابه دارد، شمس الدین ذهبی در رساله طرق حدیث غدیر در ابتدا میگوید: این حدیث متواتر است اما در نقل آن تا جایی که میتواند جرح و تعدیل و خدشه میکند و البته برخی از آنها را قبول میکند. البته در اول رساله تصریح می کند که بطرق گوناگونی این حدیث روایت شده است که بعضی قوی وبرخی ضعیف اند.
یک جا بعد از نقل روایت میگوید : «اسناده قوی» و اسناد آن را تقویت میکند یا میگوید :«حسن قوی»، به اسانید مختلف روایت را نقل میکند و آنها را تضعیف یا تقویت میکند . اما ببینیم جایی که سند حدیث را ضعیف شمرده است به چه ملاکی بوده است؟
نقد محقق طباطبایی (ره) بر شمس الدین ذهبی
ذهبی همچنین حدیث مناشده امیر المومنین (ع) را نقد میکند و می نویسد راوی این حدیث ابو اسرائیل ملایی است، بعد میگوید: ابواسرائیل ضعیف است. وی نامش اسماعیل بن خلیفة است که از راویان سنن ترمذی و ابی داود است و بسال 169 از دنیا رفته است، مرحوم محقق طباطبایی در تعلیقات خود وجه ضعف را نشان داده اند و گفته اند که این وجه ضعف به نظر ایشان درست است یا خیر؟!
ایشان می فرمایند: وقتی به سیره ابواسرائیل ملایی نگاه میکنیم می بینیم او نه کذاب بوده و نه خیانتکار، تنها عیب وی این بود که به خلیفه سوم ناسزا می گفته و با او میانه خوبی نداشته است، به همین دلیل او را تضعیف کرده است، ما سؤال میکنیم آیا ناسزا گفتن باعث جرح راوی است؟ اگر چنین است پس چگونه کسانی مانند عبدالله بن علقمه که در طول عمرش سب امیر المؤمنین میکرده (کان سبّابة لعلی دهراً) را توثیق کرده اید؟!
ایشان میگوید من میتوانم دهها نفر را در کتب صحاح اهل سنت بعنوان راوی حدیث بشمارم که توثیق شده اند و از کسانی بوده اند که سب امیر المؤمنین میکرده اند در حالی که نسبت به امیر المؤمنین بالخصوص روایت داریم واز خصائص آن حضرت است که پیامبر فرمودند:« «يا علي من سبَّك فقد سبني ومن سبني فقد سبّ اللَّه ومن سبّ اللَّه أكبّه على منخريه في النار» در خصوص مناشده هم نکته جالب توجهی که مرحوم محقق طباطبایی نقل کرده اند این است که اگر حضرت در زمان قبل از خلافت خودشان گواهی میگرفتند طبیعی بود افرادی کتمان کنند، ولی وقتی امیرالمؤمنین در زمان خلافت خودشان از کسی گواهی میگیرند، نه تنها شاهد ترسی ندارد، بلکه خوشایندش هم هست که خلیفه را تأیید کند، فکر میکند اینگونه به خلیفه وقت نزدیک تر میشود. چرا باید یک صحابی مانند انس بن مالک یا مانند زید بن ارقم که صحابی معروف رسول الله است و در صحنه های مختلف حضور داشته و در مجلس ابن زیاد هم بود و وقتی سر مقدس امام حسین را آوردند اعتراض کرد و به خاطر جلالت شأنش به او اعتراضی نکردند، اینگونه انکار کلام حضرت کند؟ آیا این چیزی جز مظلومیت حضرت است؟!
نمونه ای از انکار فضائل امیر المومنین
یا در روایت دیگری شمس الدین ذهبی علیرغم اینکه در کتاب طرق حدیث غدیر این حدیث شریف را مطرح می کند اما عباراتی هست مانند این عبارت راوی در حدیث عبدالله بن علقمه از ابو سعید خُدری سؤال میکند که «هل سمعتَ لعلي منقبة؟» در نوع سؤال دقت شود؛ او نمیگوید یکی از فضائل امیر المؤمنین را بگو تا استفاده کنیم، بلکه میگوید: آیا دربارۀ علی فضیلتی شنیدهای؟ انگار که ایشان هیچ فضائلی ندارند. بعد که ابوسعید خدری میگوید من شاهد بودم که پیامبر دست علی را بالا برد...، راوی میگوید واقعا خودت شنیدی؟ گویا چیز عجیبی شنیده و نمیخواهد بپذیرد. و در ادامه ابوسعید خدری میفرماید: خودم با دو گوشم شنیدم. باید تأکید کند تا مخاطب بپذیرد، گویا که امیر المؤمنین هیچ منقبتی ندارد. بعد هم که جوابش را میدهد دوباره او را قسم میدهد که آیا واقعاً با گوشهای خودت شنیدی؟ در اولین حدیث این رساله ذهبی، راوی از سعد بن ابی وقاص میخواهد در باره حدیث غدیر سئوال کند، ولی میگوید: (إني أرید أن أسئلك عن شيء وإني أتهیبّك)!
برخورد ناصواب ذهبی با حدیث مناشده
مسأله مناشده در حدی تعدد روات دارد که ابواسحاق که از روات است میگوید: «حدثني من لا أحصي: أنّ عليّا أنشد الناس في الرّحبة: من سمع قول رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم: من كنت مولاه فعلي مولاه؟ » یعنی آنقدر راویان این قضیه زیادند که از شمار بیرون هستند، حالا میبینید که با این تکرار مناشده و این اقرارها، ذهبی وقتی نتوانست به این روایت خدشه کند، عبارتهایی آورده که دور از شأن یک محدث است.
کسانی مانند ابن کثیر و ذهبی که عناد دارند و در مذهب خودشان تعصب دارند، وقتی دستش از همه جا برای ایراد و خدشه به روایت کوتاه میشود به دلایل غیر علمی متوسل می شود.
مثلاً در جایی که حاکم نیشابوری صاحب المستدرك علی الصحیحین، که مورد توجه اهل سنت است میگوید: «قال أخبرني رسول الله أنّ أول من یدخل الجنة أنا وفاطمه والحسن والحسین» ، پیامبر فرمود اولین کسی که وارد بهشت میشود من و فاطمه و حسن و حسین هستیم، وقتی مشاهده میکند که اسناد روایت مشکلی ندارد در ذیل حدیث میگوید: : «الحديث منكر من القول يشهد القلب بوضعه» چون نمیتواند بگوید بر اساس مبانی ما در قواعد علم رجال، این حدیث باطل است، میگوید: «قلب گواهی به بطلان حدیث میدهد»! چه قلبی گواهی میدهد که پیامبر نگفته باشد من و فاطمه و علی و حسنین (ع) اولین کسانی هستیم که وارد بهشت میشویم؟ و اصلاً این اسلوب رد حدیث در کدام بحث علمی رواست؟
حدیث طیر و رفتار ناشایست انس بن مالک با امیر المومنین علیه السلام
نمونه دیگر حدیث طیر است. حدیث طیر که از احادیث مشهور است و به طرق متعدد روایت شده، به گونهای که حاکم نیشابوری، رسالهای خاص پیرامون آن تألیف کرده است. اما ببینید با وجود تعدد راوی، چه رفتاری با احادیثی از این قبیل میشود. داستان این است که کسی مرغ بریانی برای پیامبر میآورد و پیامبر دعا میکنند که خداوندا «اللهم ائتني بأحبّ خلقك إليك وإلی رسولك يأكل معي من هذا الطائر» یعنی خداوندا، کسی را که برای تو و من محبوبترین کس است، برسان که با من از این غذا میل کند. یکی دیگر از جاهایی که نقش انس پر رنگ است همین جاست. داستان از این قرار است که انس که خادم پیامبر بوده میبیند که در میزنند، در را باز میکند، میبینید امیر المؤمنین است و او را به داخل راه نمیدهد و میگوید پیامبر بقول ما دستشان بند است. تا سه مرتبه امیر المؤمنین در میزند و انس مانع میشود. تا اینکه پیامبر اکرم متوجه میشوند و به انس میفرمایند: ببین چه کسی پشت در است، و انس مجبور میشود اجازه ورود به امیر المؤمنین بدهد .
خود این حدیث نشان میدهد که «احب الخلق الی الله» امیر المؤمنین است، چون تردیدی نیست که دعای پیامبر مستجاب است، پیامبر از حضور امیر المؤمنین خیلی خوشحال میشود و به انس اعتراض میکنند که چرا علی را راه ندادی؟ و انس میگوید من دوست داشتم احب خلق یکی از ما انصار باشد.
انکار بی دلیل حدیث طیر، توسط ابن کثیر
ابن کثیر که از اهالی شام و شاگرد ابن تیمیه است، وقتی در تاریخ معروفش کتاب البدایة والنهایة حدیث الطیر را نقل میکند در چهار صفحه در قطع رحلی، اسامی راویان این حدیث را نقل میکند که نزدیک به یکصد نفر است و همگی آنها این حدیث را از انس نقل کردهاند.
اما جناب ابن کثیر وقتی راهی برای خدشه بر حدیث نمییابد، در نهایت میگوید: « وبالجملة، ففي القلب من صحة هذا الحديث نظر وإن كثرت طرقه» یعنی قلبم نمی پذیرد، همین!
این هم گوشهای از مظلومیت امیر المؤمنین که قبل از زمان خلافتشان به گونهای و در زمان خلافتشان به گونهای دیگر و همچنین بعد از شهادت ایشان و قضایایی که معاویه بوجود آورد و دستور حکومتی او مبنی بر سب علنی حضرت در منابر جمعه و جماعات، و هم اینکه می بینیم در منابع و مجامع روایی چنین مواجههای با روایات فضائل میشود و روایاتی که از طرق متعدد نقل شده را به دلایلی واهی و بیپایه تضعیف میکنند و تا جایی که بشود نمیگذارند حق آشکار بشود. في قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا. این نمونههایی است از روش قلبی! و دل بخواهی این شخصیتهای طراز اول! در بررسی احادیث پیامبر اکرم. ولی با این حال، مشیت الهی بر این تعلق گرفته که دنیای رسائل و کتب و روایات اسلامی در همۀ فرق، باز هم پر است از فضائل امیر المؤمنین علیه السلام. چراغی را که ایزد برفروزد، قلبهای تاریک و فکرهای جامد نمیتوانند خاموش کنند.يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ
پی نوشت ها:
[1] -امير المؤمنين عليه السلام چندين بار مُناشَده نمودهاند، بار اول پس از رحلت رَسُولخدا در مسجد پيغمبر بود، بار ديگر پس از مرگ عمر بن الخطاب در مجلس شورا با اصحاب شورا راجع به مقامات و فضائل خود بالأخصّ مقام وصايت و وزارت و خلافت خود احتجاج فرمود، و بار ديگر در زمان عثمان در مسجد رَسُولخدا قبل از ظهر در وقتى كه بسيارى از مهاجرين و انصار مجتمع بوده و هر يك در فضيلت شخصى سخن مىگفت و آنحضرت ساكت بود، گفتند: اى علىّ بن أبى طالب شما هيچ سخنى نگفتيد؟ آنحضرت شروع به مُنا شَدَه نمود و مفصّلًا از آيات خدا و وقايع زمان رَسُولخدا استناداً به خطب و فرمايشات رَسُولخدا فضائل و مناقب خود را بيان فرمود، و اثبات كرد كه خلافت اختصاص به آنحضرت داشته و خلفاى پيشين، اين مقام را غصب نمودهاند.
درباره مناشده آنحضرت در زمان عثمان چندين روايت وارد است كه هر يك از آنها با ديگرى در متن اختلاف دارد.
مهمترين آنها را علّامة بحرانى در «غاية المرام» در باب پنجاه و چهارم از ص 549 الى ص 553 از سليم بن قيس كوفى، از سلمان فارسى روايت مىكند و تمام اين روايت را بدون كم و كاست در اصل كتاب طبع نجف به دو فقره تجزيه نموده قسمت اول را از ص 69 الى ص 73 و قسمت دوم را از ص 79 الى ص 92 روايت نموده است. و نيز در كتاب «علىٌّ و الوصيّة» تحت عنوان حديث سى و سوم از ص 72 روايت و تا ص 130 درباره آن شرح و تفصيل داده است.
و نيز در «غاية المرام» در باب چهاردهم تحت عنوان حديث دوازدهم در ص 67 و ص 68 روايت نموده است، و ايضاً در همين كتاب در ص 642 مختصراً ذكر كرده است.
اين حديث كه به نام حديث مُناشَده مشهور شده است بسيارى از علماى شيعه و عامّه با اسناد خود آن را با سند متصل نقل و در كتب خود ثبت نمودهاند، از جمله حموينى شافعى در «فرائد السمطين» و ديگر خوارزمى حنفى در «مناقب» خود ص 217 و ديگر شيخ سليمان قندوزى حنفى در «ينابيع المودة» ص 114 و ديگر ابن حجر هيتمى در «الصواعق المحرقة» ص 77 آورده است. و علّامة بحرانى علاوه بر مواردى كه در «غاية المرام» اشاره شد در كتاب ديگر خود كه به نام «مناقب» معروف است و با تعليقاتى از علامه شريف عسگرى به نام «علىٌّ و السُّنّة» طبع شده است ذكر نموده است، و در «مناقب» ابن شهرآشوب حديث مُناشده را تجزيه نموده و به مناسبت هر يك از ابواب و فصول يك جزء از آن را در آن باب ذكر كرده است،
[1] - در روز شورا از جمله مُناشده امير المؤمنين عليه السلام قضيّة اخوّت بوده است.
انْشُدُكُمُ اللهَ ... هَلْ تَعْلَمُونَ ... انَّ رَسُولَ اللهِ قالَ بَعْدَ ما رَجَعَ مِنَ السَّماءِ لَيْلَةً اسْرِىَ بِهِ: فَلَمّا رَجَعْتُ مِنْ عِنْدِهِ نادى مُنادٍ مِنْ وَراءٍ الْحُجُبِ: نِعْمَ الْابُ ابُوكَ ابْراهيمُ، وَ نِعْمَ اْلاخُ اخُوكَ عَلِىٌّ، وَ اسْتَوْصى بِهِ؟ قالُوا: نَعَمْ حضرت در روز شورا حاضرين را به خدا درباره فضائلى از خود كه آنها معترف بودند سوگند داد.
از جمله فرمود: «شما را به خدا سوگند آيا مىدانيد كه حضرت رسُول الله چون از معراج در آن شب برگشت فرمود: چون من از نزد خدا بازگشتم منادى خدا از پشت حجابهائى به من ندا در داد: بَه بَه چه خوب پدرى دارى مانند ابراهيم، و چه خود برادرى مانند على، و حضرت راجع به اخوت من سفارش فرمود؟ همه گفتند: بَلى»- ينابيع المودة» ص 142. و اين حديث را نيز مفصلا ابن جوزى در «تذكره» ص 13 از احمد بن حنبل نقل كرده و تاييد نموده است.
[1] - اين مناشده در بدو خلافت صورى آنحضرت صورت گرفته است. چون در روايت يعلى بن مرة آمده است كه: چون أمير المؤمنين عليه السلام به كوفه وارد شد اين احتجاج را نمود، و معلوم است كه آنحضرت در سنه 35 وارد كوفه شدند. در ابتداى خلافت آنحضرت چون به ايشان خبر دادند كه مردم در آنچه آنحضرت مىفرمايد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله او را بر غير او مقدم داشته است، متهم نمودهاند و در حقّانيّت خلافت او نزاع كردهاند در مجتمع مردم در رحبه كوفه حضور بهمرسانيده و با مردم به حديث غدير بر رد آن مخالفان احتجاج و استشهاد كرد. اين احتجاج بسيار مهم است و در روايات مستفيضه وارد شده است، و اعلام و اعاظم شيعه و عامه در كتب خود ذكر كردهاند و آن را از مسلميات تاريخ مىشمرند.
اين خطبه حضرت در حضور جمعى از صحابه و تابعين و اصناف مختلف ديگر مردم بوده است. خطبه آنحضرت مفصل است و در آن از ملاحم و اخبار به غيب نيز ذكر شده است؛امام شناسى، علامه سید محمد حسین تهرانی ج9، ص: 41
[1] -. ابن ابى الحديد از عثمان بن سعيد، از شريك بن عبد الله روايت كرده است كه: چون به على عليه السلام گفتند: مردم آنحضرت را در اين سخنش كه رسول خدا او را بر غير او مقدم داشته است، متهم كرده و در تفضيلش بر ساير مردم گفتگو دارند، حضرت فرمود: انشد الله من بقى ممن لقى رسول الله صلى الله عليه و آله و سمع مقاله فى يوم غدير خم الا قام فشهد بما سمع فقام ستة ممن عن يمينه من اصحاب رسول الله صلى الله عليه و آله و ستة ممن على شماله من الصحابة ايضا فشهدوا انهم سمعوا رسول الله صلى الله عليه و آله يقول ذلك اليوم و هو رافع بيدى على عليه السلام: من كنت مولاه فهذا على مولاه. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله و احب من احبه و ابغض من ابغضه.
«من با قسم به خداوند از شما مىپرسم، از آن كسانيكه باقى ماندهاند از آن افرادى كه رسول خدا را ديده و گفتار او را در روز غدير خم شنيدهاند، كه برخيزند و به آنچه شنيدهاند شهادت دهند! در اينحال شش نفر از اصحاب رسول خدا كه در طرف راست امير المؤمنين عليه السلام و شش نفر از اصحاب رسول خدا كه در طرف چپ آنحضرت بودند برخاستند و شهادت دادند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در حاليكه دو دست على را گرفته بود و بالا برده بود، گفت: هر كس كه من مولى و صاحب اختيار او هستم، على اين على مولى و صاحب اختيار اوست. بار پروردگارا، تو ولايت آن را داشته باش كه او ولايت على را دارد، و دشمن بدار آنكه على را دشمن دارد، و يارى كن آنكه على را يارى كند، و مخذول و منكوب فرما آنكه على را مخذول كند، و دوست بدار آنكه على را دوست دارد، و مبغوض دار آنكه على را مبغوض دارد،شرح نهج البلاغه» طبع دار الإحياء التراث العربى، ج 1، ص 209، و طبع دار إحياء الكتب العربيّة، ج 2، ص 288 و ص 289.»
[1] -ابن قتيبه مىنويسد:
كان بوجهه برص، وذكر قوم أنّ عليّاً سأله عن قول رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه وآله أللّهم وال من والاه وعاد من عاده. فقال [أنس]: كبرت سنّي ونسيتُ، فقال عليّ: إن كنت كاذباً فضربك اللَّه ببيضاء لا تواريها العمامة؛ « المعارف: 580، حلية الأولياء: 5/ 27.»
در صورت او پيسى بود. قومى ذكر كردهاند كه اميرالمؤمنين عليه السلام از وى در مورد حديث رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله پرسيد كه [رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله] فرمودند: خدايا كسى را كه ولايت على را بپذيرد تحت سرپرستى خود قرار بده و با دشمن او دشمن باش. انس گفت: سنّام بالا رفته و فراموش كردهام اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: اگر دروغ مىگويى خداوند تو را به لكه سفيدى مبتلا سازد كه عمامه هم آن را نپوشاند.
در انساب الاشراف آمده كه اميرالمؤمنين عليه السلام به خاطر كتمان حديث غدير از سوى انس فرمود:
اللهم من كتم هذه الشهادة وهو يعرفها، فلا تخرجه من الدنيا حتى تجعل به آية (أي آفة) يعرف بها، قال (أبووائل) فبرص أنس؛ « انساب الاشراف: 2/ 157.»
خدايا كسى را كه از اين جريان مطلع بود امّا آن را كتمان كرد از دنيا خارج مكن تا آيه (يا آفتى) در او قرار دهى كه به آن شناخته شود، پس (ابووائل) مىگويد: انس پيسى گرفت [و به واسط اين مرض در ميان مردم انگشت نما شده بود].
ذهبى بدون اشاره به اصل داستان و نفرين اميرالمؤمنين عليه السلام مىنويسد:
كان أنس بن مالك أبرص وبه وضح شديد؛ « سير اعلام النبلاء: 3/ 405.»
انس بن مالك پيسى گرفت و به واسطه آن سفيدى شديدى [در پيشانى او] به وجود آمد.
احمد بن حنبل هم به نام كتمان كنندگانِ حديث غدير اشاره نمىكند و وارد جزئيات نمىشود فقط به صورت كلى مىگويد:فقام إلّاثلاثة لم يقوموا. فدعا عليهم فأصابتهم دعوته؛ « مسند احمد: 1/ 119 حديث 949.»پس همه برخاستند جز سه نفر كه براى اداى شهادت برنخاستند پس [اميرالمؤمنين عليه السلام] بر آنان نفرين كرد و نفرينش آنها را مبتلا ساخت.
برخى هم داستان را بدون ذكر نام انس نقل كردهاند. در المعجم الكبير مىنويسد:
كان علي رضي اللَّه عنه دعا على من كتم؛ « المعجم الكبير: 5/ 171 حديث 4985، مجمع الزوائد: 9/ 132.» على عليه السلام كسى را كه كتمان كرده بود نفرين كرد.
[1] - اسماعيل بن إسحاق الملائى
[1] - ذخائر العقبى 66؛ الرياض النضرة 166/ 2
مشابه این حدیث در ينابيع المودة ص 53 اینگونه نقل می شود: يا عَلِىُّ مَنْ قَتَلَكَ فَقَدْ قَتَلَنِى، وَ مَنْ ابْغَضَكَ فَقَدْ أبْغَضَنِى، وَ مَنْ سَبَّكَ فَقَدْ سَبَّنِى، لِانّكَ مِنّى كَنَفْسِى، روحُكَ مِنْ رُوحِى، وَ طينَتُكَ مِنْ طِينَتى، وَ انَّ اللهَ تَبارَكَ وَ تَعالى، خَلَقَنِى وَ خَلَقَكَ مِنْ نُورِه، وَ اصْطَفَانِى، وَ اصْطَفاكَ، فَاخْتارِنى لِلنُّبُوَّةِ، وَ اْختارَكَ لِلِاْمامَةِ فَمَنْ انْكَرَ إمامَتَكَ فَقَدْ انْكَرَ نُبُوَّتِى يا عَلِىُّ انْتَ وَصِيّى، وَ وَارِثى، وَ ابو وُلْدِى، وَ زَوْجُ ابْنَتِى، امْرُكَ امْرى، وَ نَهْيُكَ نَهْيِى اقْسِمُ بِاللهِ الذَّى بَعَثَنِى بِالنُّبوَّةِ، وَ جعلَنى خَيْرَ الْبَرِيَّةِ، انَّكَ لَحُجَّةُ اللهِ عَلى خَلْقِهِ، وَ أمينِهِ عَلى سِرِّهِ وَ خَليفَتِهِ عَلى عِبادِهِ.
[1] - أَخْبَرَنَا أَبُو عُمَرَ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ قَادِمٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْرَائِيلُ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شَرِيكٍ، عَنْ سَهْمِ بْنِ الْحُصَيْنِ الْأَسَدِيِّ، قَالَ: قَدِمْتُ إِلَى مَكَّةَ أَنَا وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَلْقَمَةَ، وَ كَانَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَلْقَمَةَ سَبَّابَةً لِعَلِيٍّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) دَهْراً.
قَالَ: فَقُلْتُ لَهُ: هَلْ لَكَ فِي هَذَا- يَعْنِي أَبَا سَعِيدٍ الْخُدْرِيَّ- نُحْدِثُ بِهِ عَهْداً قَالَ: نَعَمْ، فَأَتَيْنَاهُ فَقَالَ: هَلْ سَمِعْتَ لِعَلِيٍّ مَنْقَبَةً قَالَ: نَعَمْ إِذَا حَدَّثْتُكَ فَسَلْ عَنْهَا الْمُهَاجِرِينَ وَ قُرَيْشاً، إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) قَامَ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ، فَأَبْلَغَ ثُمَّ قَالَ: يَا أَيُّهَا النَّاسُ، أَ لَسْتُ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ قَالُوا: بَلَى. قَالَهَا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ، ثُمَّ قَالَ: ادْنُ يَا عَلِيُّ، فَرَفَعَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) يَدَيْهِ حَتَّى نَظَرْتُ إِلَى بَيَاضِ آبَاطِهِمَا قَالَ: مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ، ثَلَاثَ مَرَّاتٍ.
قَالَ: فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَلْقَمَةَ: أَنْتَ سَمِعْتَ هَذَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) قَالَ أَبُو سَعِيدٍ: نَعَمْ، وَ أَشَارَ إِلَى أُذُنَيْهِ وَ صَدْرِهِ، قَالَ: سَمِعَتْهُ أُذُنَايَ وَ وَعَاهُ قَلْبِي.، الأمالي للشيخ الطوسي: 247 وعنه بحار الأنوار 37/ 142.
[1] - الإصابة 2/ 413.
[1] - المستدرك على الصحيحين 3/ 151.
[1] - تلخيص المستدرك 3/ 151.
[1] - عن مالك بن أنس قال: «أهدي لرسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم حجل مشوي، فقال رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم: اللهم ائتني بأحب خلقك إليك يأكل معي من هذا الطعام. فقالت عائشة: اللهم اجعله أبي. و قالت حفصة: اللهم اجعله أبي.
قال أنس: فقلت أنا: اللهم اجعله سعد بن عبادة. قال أنس: سمعت حركة الباب فسلم فإذا عليّ. فقلت: ان رسول اللّه على حاجة. فانصرف. ثم سمعت حركة الباب فسلم عليّ و سمع رسول اللّه فقال: أنظر من هذا.
فخرجت فإذا عليّ فجئت الى رسول اللّه فأخبرته فقال: ائذن له فأذنت له فدخل- فقال رسول اللّه: الي الي»، و هذا حديث صحيح لا مرية فيه، و ممن أخرجه: أحمد و الترمذي و النسائي و الطبراني و الدارقطني و أبو نعيم و الحاكم و الخطيب ...
[1] - تاريخ ابن كثير 7/ 351- 354.